بعد از اون دو سه باری که سر کار کردن دهنم سرویس شد دیگه خیلی با احتیاط شدم ، بی گدار به آب نمی زنم ، سعی می کنم هر ایده ای که به ذهنم میرسه تا خوب بررسی نکردم سراغش نرم . ولی واقعا حس می کنم تو شرایط فعلی پیدا کردن ایده مناسب خیلی سخت شده ، به همین خاطر وقتی یه ایده ای به بن بست می رسه تا وقتی فکر جدیدی به ذهنم برسه یه جورایی حالم گرفتست . چند وقته دوباره یه سری فکرهای جدید رو امکان سنجی می کنم ازاینکه ایده هام منتفی بشن نا امید نمی شم ولی اعتراف می کنم حالم گرفته میشه دیروز آخرین فکر از سری جدید ایده هام ، به باقالی ها پیوست . به خودم دلداری دادم ،گفتم اشکال نداره تو که چیزی رو از دست ندادی تازه داری تلاش می کنی از صفر یه چیزی رو بدست بیاری به خودم گفتم هنوز خیلی زمان دارم (علیرغم اینکه تو میگی پیر شدم ) مهم اینه که من تازه این روحیه رو پیدا کردم که بیشتر به کار و زندگی فکر کنم نمی خوام از دستش بدم دوباره فکر می کنم دوباره ایده پیدا می کنم و دوباره امکان سنجی می کنم و بالاخره موفق می شم .