کمبود

هنوز 10 روز نشده که کار جدید رو شروع کردم. کارمو دوس دارم. محل کارمو دوس دارم، همکارهای مستقیمم آدمهای خوبی هستن. میزم خیلی شبیه میز قبلیه؛ زاویه مانیتورم عوض شده سمت راسته؛ فایل زیر پام سمت چپه ؛ کیس کامپیوترم سمت راست.  هدفونم و سمت راست می ذارم . خودکارام ولو هستن.. هنوز پایه چسب ندارم؛ اما تقویم رومیزی دارم که از قبلیه خوشگل تره.. زونکنهای واحد ما قرمز و مشکی هستن. یک کمی سرمون شلوغه اما کارم دقیقا همونه که می خواستم.. زنذگی اینجا خیلی واضح جریان داره...

معاونت مالی که میشه رئیس اصلی این واحد یه گوسفند به تمام معناست؛ رئیس خودم که میشه رئیس اعتبارات یه جنتلمن واقعی؛ تعداد آدمها اینجا خیلی زیاده ؛ تو این 10 روز با خانومهای واحد سلام و علیک پیدا کردم؛ اسم 6 تاشون رو یاد گرفتم؛ گاهی هم با هم خوش و بشی می کنیم. آزاد ترین خانوم واحد منم چون رئیس مستقیم ام آدم خوبیه اما اون بد بختها دهنشون سرویسه چون رئیسشون خیلی گوسفنده و نمی تونن تکون بخورن.

از اونجایی که دور تا دور شیشه است ویو عالیه..

رئیس خودم که خیلی آدم خوبیه دیروز عمل کرد و نیومده و من حس بی پناهی می کنم اینجا با وجود این گوسفند بی شعور. .

کلا می تونم بگم همه چی خوبه..

.. اما ... یه چیزی کمه.. به وضوح کمه.. اون صحبتهای یواشکی از پشت مانیتور.. سرک کشیدن ها و بوسهای هوایی فرستادن ها. . اون نگاههای یواشکی سر میز تو ناهار خوری.. اون چت کردن از فاصله 80 سانتی..  همه اینا کمه...

کلا می تونم بگم با همه راضی بودنم از اینجا تهش حس نبودن این چیزا که شاید حالا حالا ها دیگه تو زندگیمون تکرار نشن رو نمی تونم نادیده بگیرم.

 

خلاصه که خیلی کمت دارم...