اینم از روز آخر..

بالاخره این دوره 17 ماهه کنار هم بودن ما هم تموم شد.. معلوم نیست دوباره کی و کجا بتونیم از کنار هم بودن لذت ببریم..

من دلم یه زندگی مشترک می خواد با یه نی نی تپل و با مزه و همون تصویری که بارها و بارها بهش فکر کردم و تصورش کردم.. من و تو یه دختر کوچولو که 2 تا دندون داره و داری زیر صندلی ها واسه خودش 4 دست و پا می ره و هر از گاهی می شینه و دست می زنه و تو براش ذوق می کنی..

و من مثل مامانهای خوب دارم به خونه می رسم.. و ما با هم خوشبختیم..

من دلم آرامش می خواد.. دلم یه زندگی پر از آرامش می خواد و پر از خوشبختی..

دلم شبهایی رو می خواد که میشینیم کنار هم و ساعتها در مورد آینده خودمون و بچه ها مون صحبت می کنیم و هیچ غمی نیست..

دلم اون روزهایی رو می خواد که با هم برای زندگی مون تلاش می کنیم و زندگی قشنگی رو با هم می سازیم..

دلم اون روزهایی رو می خوایم که با هم برای تربیت بچه ها مون نقشه می کشیم...

دلم شبهایی رو می خواد که بچه هامون امتحان دارن و ما مثل پدر و مادرهای خوب داریم بهشون روحیه می دیم..

دلم اون زمانهایی رو می خواد که بچه مون یه مسابقه ورزشی داره و ما می ریم و به خاطرش می پریم بالا..

دلم خیلی چیزا می خواد..

دلم با تو بودن رو می خواد...