تنهایی وقتی دلپذیر میشه که یه همراه خوب داشته باشی
باور کنید نمی خوام مثل آگهی خنک تلویزیون تبلیغ همراه اول بکنم واقعا منظورم یه همراه خوبه .
همونی که بعضیها میگن سنگ صبور...
چند وقته با وجود همچین کسی تو زندگیم دارم از تنهاییم لذت می برم میتونم با اون مدتها در مورد هر موضوعی حرف بزنم اونقدر حرف بزنم تا دیگه احساس کنم ناراحت نیستم و دلم از غصه خالی شده یا وقتی از چیزی ناراحتم یاتوی یه جمع اعصاب خورد کن گیر افتادم لحظه شماری می کنم تا زودتر ببینمش و دوباره سفره دلم رو پیشش بازکنم با یه دنیا اعتماد میتونم از خوشحالی و ناراحتیم حرف بزنم بدون اینکه نگران باشم که یه وقتی حرفامو به روم بیاره حرفایی که بیشتر موقع عصبانیت زده میشه .این حالت تا جایی پیش رفته که منم تبدیل به یه آدم مهربون و با حوصله شدم حالا دیگه منم سعی میکنم پای درد و دلش بشینم تا اونم هرچی دوست داره بگه...
من حس میکنم یه همراز و همدل بزرگ تو زندگیم دارم .
راستش تو این پست اول نمی خوام ادای آدمای خوشحال رو دربیارم ولی اگه تو زندگیتون همچین کسی رو کم داشته باشید وقتی پیداش می کنید قدرش رو بیشتر می فهمید این روزها منم به اندازه بقیه غم و غصه و گرفتاری دارم ولی وجود اون باعث برقراری تعادل تو زندگیم شده از این بابت خوشحالم
حالا اینارو گفتم تا بگم شریک تنهایی داشتن ویا شریک تنهایی بودن خیلی سخت نیست دوتا شرط ساده ولی مهم داره اول باهوش باشی و دوم اینکه هر مساله ای رو هم بخوای در مورد بشنوی هم در موردش حرف بزنی .
توضیح اینکه باهوش بودن رو برای این گفتم که یعنی بدونی هر حرفی رو چطوری بیان کنی ایجوری نباشه که چشاتو ببندی دهنتو باز کنی وموقعی هم که مخاطب هستی مثل دیوار رفتار کنی .