۲-۳ سال پیش این موقع که بود همش ناراحت و افسرده بودم. فکر می کردم دنیا به آخر رسیده. فکر می کردم من تنها ترین موجود روی زمینم. فکر می کردم دیگه هیچ وقت روزی نمی آد که حس کنم خوشبختم یا اون موقع اصلا فکر نمی کردم دوباره بتونم کسی رو دوست داشته باشم..


این روزا تمام فکرم تویی. تمام آرزوهام در تو خلاصه میشه. تمام خاطرات خوشم تهش به تو می رسه.. تمام برنامه های آینده ام...


این روزا مثل ماهی قرمزا هی دهنم رو باز و بسته می کنم. هی می خوام از تو بگم. هی می خوام بگم من یه نفر رو توی دنیا دارم که وقتی پیش اونم به هیچ غم و غصه ای فکر نمی کنم.  من یکی رو تو دنیا دارم که وقتی پیشش ام حس می کنم همه جوره ازم حمایت میشه.. می خوام بهمه بگم بعد سالها حس خوشبختی دارم..


دیشب خیلی دلم می خواست می تونستیم پیش هم باشیم. یه جشن دو نفره بگیریم. من تا صبح سرم روی شونه ات باشه. دیشب دلم می خواست بپرم توی بغلت...


خب صبح روز شنبه ات به خیر.. تولدت مبارک.. بدون که توی این آکواریوم شیشه ای غول پیکر یه نفر نشسته که اول صبح همه فکر و ذکرش تویی.... عاشقتم...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد