صبح به سختی چشامو باز کردم سرم از تراکم فکرهای این چند روز درد می کرد . یه آن بوی دریا تودماغم پیچید کاشکی نزدیک دریا بودم می تونستم از رو تخت خودمو بندازم تو آب .
اومدم سرکار ؛برق قطع شده دفتر گرمه خیلی هم تاریکه اینم از شروع هفته ... خیلی کلافم امروز اصلا اشتباه اومدم باید می رفتم دریا یا یه جایی که میشد فکرهامو غرق کنم.